ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

23

امشب حالم خوب نیست

بغض دارم... دلم گرفته... شایدم نگرفته... اما ای کاش خیلی از اتفاقا نمیوفتاد... ای کاش خدا کسی رو توی زندگیم نمیذاشت که حالا هم بخواد ببرتش... گیجم از دست خدا... خب قربونت برم چه کاریه آخه؟! توو تقدیر هم نیستیم، واسه چی ما رو با هم آشنا میکنی؟! بعدم مهرشو میندازی به دل و جونمون بعدشم کلی چیزا قراره یاد بگیریم از این زندگی اونم با این آدم، بعدم ورش میداری میری؟! چرااااا؟ 

دقیقا قصدت چیه که من درک نمیکنم؟!

خب حداقل به دل و احساسی که خودت دادی رحم کن... والا... اصن یه جوری برخورد میکنه انگار یه خدای دیگه مارو آفریده حالا واسه این که حال اون خدا رو بگیره هی اذیتمون میکنه. هی میخواد بگه من قدرتم بیشتره من بیشتر بلدم عاشقا رو به عشقشون نرسونم... باشه بابا فهمیدیم بیخیال شو دیگه جون هر کی که دوسش داری.... یه بارم برسون ببین چقد کیف داره... یه بارم یکیو به خواسته ی قلبیش برسون ببین چقد شکرتو به جا میاره ...ببین چقد خوشحالش میکنی ببین چقد ثواب داره خخخخ والا... 

البته بازم شکرت ولی تو رو خدا اگه میخوای کسی رو باز ورداری بیاری یه هماهنگی بکن که موندگار نیس یا قربون دستت خودت موندگارش کن... هی نگم دیگه... دستت درد نکنه خدا جونم 


22

11 مرداده... 

توی خونه هوا خنکه

بیرون هوا گرمه

دل من هواش ابریه کم کم بارونی میشه

زندگی داره کااااملا بیخیال پیش میره

خدا از اون بیخیال تر 

شایدم حواسش هست... راستش دیگه واقعا نمیدونم چی به چیه

خستم، کلافم، بی قرارم و بی طاقتم و به قول شاعر 

بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست ....

دلتنگم، گیجم،  نمیدونم این دلتنگی کار درستیه یا نه

نمیدونم اصلا زندگیم تا الآن درست بوده یا نه

فقط میدونم حتی اگه بنده ی بیهوده ای بودم تا حالا، خدا هنوز منو زنده نگه داشته... حالا به چه علت و دلیلی، بازم نمیدونم... 

کلا دیگه شک دارم... کلا دیگه رسیدم ته تهش... 

هیچی نه میدونم و نه تمایل به دونستن دارم... 

خلاصه اینم از وض این روزام... روزای گرم تابستونی که هر کسی داره به یه شکلی سپریش میکنه.... 

میگم خدایا شکرت... حتی توو اوج ندونستن و کم آوردن... 

لال شدم... فک کنم قرار بود تهش همین باشه... بازم نمیدونم