ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

تابستون پشت دره... درو باز کنیم یا نکنیم؟!

فردا 1 تیر 1397 شروع میشه

فصل گرما

فصلی که میتونه,  پر از خاطره باشه

فصلی که ممکنه اتفاقای خیلی خاص و بزرگ واسه ی تک تکمون و زندگیامون رخ بده و دلمونو شادکنه یا حتی غمگینمون کنه... 

هیچی معلوم نیست. 

کسی از آینده خبر نداره 

نمیدونیم چی میشه... کی میاد، چی میگه، چی نمیگه وحتی کی میره 

خلاصه این که روزای اسرار آمیزی پیش روو داریم... 

امیدوارم اتفاقی عالی رخ بدن واسمون

خاطره های خوشی به جا بمونه از این تابستون گرم... 

تلاشمون بیشتر بشه واسه رسیدن به اهداف و مسیر پیش روو

الهی بشه هر چی ته دلمون هست

الهی خواست خدا با خواسته ی قلبیمون واسه یه بارم که شده یکی بشه... 

امروز رفته بودم آرایشگاه، سه تا عروس داشت. 

ایشالا که خوشبخت بشن. موقع بیرون اومدن، داماد یکی از عروسا اومده بود دنبالش... به نظرم داشت حس خاصی رو تجربه میکرد. نمیدونم شایدم عادی بود براش و من خیلی این حس و حالا رو گنده میکنم

اما دلم خواست کاش میتونستم واسه یه روزم که شده داماد بشم و تجربه کنم که منتظر عروس بودن چه حسی داره. و شایدم یه روزی عروس شدم و فهمیدم منتظر داماد بودن چه حالی داره.. 

نمیدونم والا

این روزا همه چیز برام غیرممکن به نظر میرسن. اما خدا بزرگه

عاقبت یه طوری میشه

ولی واقعاً از ته دلم واسه هرچی عروس و داماد توی این روزاست آرزوی خوشبختی میکنم

الهی که همیشه کنار هم، بهترین لحظه هاشونو سپری کنن و قدر همدیگه رو بدونن... 

الهی که زندگیا بهترازاین بشه... 

الهی آمین...  :)


آنجا را نمیدانم اما،

اینجا تا پیراهنت را سیاه نبینند

باور نمی کنند

چیزی از دست داده باشی.


((شاملو))

 

56

می‌دانست آن‌ها که واقعاً عشق می‌ورزند،

در سکوت عشق می‌ورزند،

با کردارشان و نه با گفتار

 

از کتاب سایه‌ی باد


((کارلوس روئیس سافون | ترجمه: سهیل سُمّی))

55

نیمی از خرداد گذشت و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم... 

حرفی ندارم 

همین... 


جدا کردند آدم‌ها، مرا از تو، تو را از من


تو دریایی و من ساحل، نخواهی شد جدا از من


((علیرضا بدیع))

خرداد

خرداد خیلی زود اومد

همینطور ماه رمضون

انگار همین دیروز بود علیخانی با همین دکور برنامه داشت و تموم شد... 

حس و حال رمضان توی فضا نیست. نمیدونم چرا

شما هم اینطوری فکر میکنین یا فقط من اینطوریم؟! 

خلاصه که حتی خوردن بامیه هم نمیچسبه آخه هواش نیس خب

:)))))

امروز بعد از دو روز که با خودم کلنجار رفتم بهش گفتم اشتباه کردم برگشتم سراغت... نباید پیام میدادم و میگفتم آشتی

وقتی از روز اول دوسم نداشتی و حست واقعی نبوده بهم، با ادامه دادنش هیچی عوض نمیشه که. هیچی هم تغییر نمیکنه. نه حس تو نه تصمیماتت و نه حتی من به خواسته هام میرسم. خلاصه که با کلی درگیری عاقبت حرف دلمو زدم و گفتم خداحافظ... سه شنبه بعد از 12 روز پیام دادم بهش و گفتم بیا خوب بشیم و آشتی و فلان اونم قبول کرد ولی با ابراز یه سری حرفا و شکستن چندین باره ی دل من. ولی امروز که قرار بود همو ببینیم و نشد بهش گفتم جدایی بهتره و خدا رو شکر که ندیدمش وگرنه باز همون آش و همون کاسه و ادامه دادن رابطه واسه یه سال دیگه بدون هیچ سرانجامی بدون هیچ میل و اشتیاقی به با من بودنش و گفتن مداااااااام این که من رفتنی هستم و ایران نمیمونم...

خب دو سال و هفت ماه دل گنده ای داشتم که همه ی این چیزا رو به جون خریدم و هر روز با فکر این که تا ابد و همیشگی ندارمش از خواب بیدار شدم و تحمل کردم ولی واقعاً هر چیزی یه حدی داره. صبرم، طاقتم و توانم واسه ادامه دادن به یه رابطه ی یه طرفه.... 

و این که فهمیدم واسه پی بردن به اشتباهت و ادامه ندادن به اون اشتباه هیچوقت دیر نیست. حتی اگه یه لحظه از عمرت باقی مونده باشه همین که اون یه لحظه رو در خوف و رجا و اشتباه نگذرونی، برنده ای... 

خوشحالم... از این که کنده شدم از این وصله ی ناجور خوشحالم

روز و شب و وقتای خوش زیاد داشتیم قطعاً اما نخواستن اون و دست رد زدناش به من غالبه و تمومی نداشت و نداره... 

وقتی براش یه معجزه نبودم وقتی قدر نمیدونه وقتی هزار تا حرف دیگه، نباشیم با هم سنگین تره. امروز صبح با خودم میگفتم سمیه تا عادت کردی به نبودنش و نداشتنش تمومش کن و ول کن این وضعو. تو 12 روز تونستی بدون اون باشی محض یه بوی عطر بهش پیام دادی حالا دوباره ادامه بده تا این دوره ی نقاهت دوری و جدایی تموم بشه و برگردی سر زندگی عادیت. اما اگه ببینیش و دوباره عمل نکنه به حرفاش روز به روز داغون تر و دل زده تر میشیا... خلاصه با این حرفا خودمو قانع کردم... 

دیگه خودم و زندگیمو سپردم دست خدا... 

هر چی اون بخواد بدون شک بهترینه و همون میشه 


عشق رازى است مقدس.

براى کسانى که عاشقند،

عشق براى همیشه بى کلام مى ماند؛

اما براى کسانى که عشق نمى ورزند،

عشق شوخى بى رحمانه اى بیش نیست


((جبران خلیل جبران))

ترجمه: لیلا پورنعمتى