-
131
سهشنبه 24 تیر 1399 00:57
آدم خسته میشه وقتی هی بخواد اما نشه هی تلاش کنه اما خدا نخواد آدم دلمرده میشه وقتی هی بخواد و نشه آدم دلزده میشه هی دعا کنه و خدا اجابت نکنه الآن من خسته هستم، دل مرده و دل زده هم هستم شاید باور نکنین ولی انقدر هیچی نشده که دیگه دلمم نمیخواد طوری بشه.. فقط تموم بشه همه چیز.... شکرت ولی این رسمش نبود... این رسمش نیست...
-
130
یکشنبه 1 تیر 1399 10:06
تابستون سال 99 هم شروع شد همراه با خورشید گرفتگی... امیدوارم اتفاقای خوبی رخ بدن فصل گرم، برامون پر از اتفاقای خنک باشه... آمین یاد خدا را فراموش نکنید و مرتب بسم الله بگویید و با یاد خدا ، ذکر خدا خیلی از مطالب حل می شود ((شهید حاج محمد ابراهیم همت))
-
129
چهارشنبه 7 خرداد 1399 00:47
روزگار عجیبیه عجیب بوده و عجیب هم باقی میمونه... کاش خدا حکمت تک تک کاراشو بهمون نشون میداد... هنوزم گیج و ماتم... هنوزم فکر میکنم حقش نبود اون همه عشق و علاقه بی سرانجام بمونه... هنوزم فکر میکنم ما خیلی جا واسه عاشقی کردن داشتیم... خیلی تصمیما خیلی حرفا خیلی احساسات و خیلی کارای نکرده داشتیم. یادم که میاد دلم میگیره...
-
128
جمعه 29 فروردین 1399 22:54
هنوزم کلی دلم براش تنگ میشه هنوزم یاد چشماش میوفتم بغض میکنم هنوزم وقتی طنین صداش میپیچه توی گوشم دلم میخواد دنیا تموم بشه... نمیدونم چی باعث میشه که آدما از هم جدا بشن وقتی هیچ مشکلی ندارن. نمیدونم بعد از چند سال چی قوی تر و بزرگتر از عشق و علاقه وجود داره که باعث میشه آدما راحت برن و دیگه نیان و نخوان که بمونن و...
-
127
یکشنبه 3 فروردین 1399 02:53
هر چی عکس و پیام ازش داشتم پاک کردم آخر دل و جرأت به خرج دادم و خودمو از بند یه سری چیزا خلاص کردم اوفیییییییییی آخیییییییییییییییش خیالم راحت شد... سنگین بود... بار عجیبی بود.... گذاشتمش زمین... بعد از چهار سال و چند ماه دیگه باید این بار اضافه رو میذاشتم زمین... عاقبت شد آدم واقعاً از یه جایی به بعد نمیتونه خودشو...
-
126
جمعه 1 فروردین 1399 09:00
آغاز سال 1399 با پشت سر گذاشتن یه عالمه سختی و مشکلات اما به سرعت، 98 تموم شد وبا امید و توکل به خدا سال جدید رو شروع میکنیم... ایشالا که اتفاقای عالی ومعجزات بزرگی توی زندگیامون رخ بده و حال دلمون خوش بشه و دیوار قلبمون گرم بشه... سال نو و اتفاقاتش و جمعه بودن اول فروردین مبارکمون باشه خدا را شکر چشم ها هنوز بلد...
-
125
سهشنبه 27 اسفند 1398 12:42
18 اسفند اسباب کشی کردیم به خونه ی جدید البته مال خودمون نیست و به زودی ان شاءالله میریم خونه ی خودمون... از اونروز تا همین امروز نت نداشتیم و تازه وصل شده و حسابی عین عقده ایا افتادم روو گوشی... اصن باورم نمیشه نت دارم خخخخ البته هیچ اتفاق خاصی هم رخ نداده توی این مدت. نه پیامی از آدم خاصی نه نگرانی کسی و نه هیچ چیز...
-
124
پنجشنبه 15 اسفند 1398 20:30
این هم سرنوشت من است که دنیا را بگردم بدونِ تو چه مى شود کرد ((ناظم حکمت)) ترجمه: احمد پورى
-
123
پنجشنبه 1 اسفند 1398 08:17
یکشنبه رفتیم بندرعباس پیش خواهرم دو تا دخترشو چلوندیم و دیروز برگشتیم وقتی اونجا بودیم واسمون سریالای خواب زده و دل و مانکن گذاشتن... حتی واسه وقت گذرونی هم ارزش دیدن نداشتن... سریالایی با موضوعای فضایی و مسخره و سرانجامای بیخود تر از موضوع داستان. اتفاقای وقت تلف کن و بازیگرای مصنوعی تر از موضوع.... تازه فهمیدم هیچ...
-
122
سهشنبه 8 بهمن 1398 23:07
وقتی توی جامعه هنوز تفکراتی وجود داره که بلایای طبیعی رو به خاطر وجود معصیت در جامعه میدونن، چه توقعی از آینده و پیشرفت این جامعه دارین؟ البته که هر جامعه و مملکتی عاقبت یه روزی رشد و پیشرفت میکنه و ایران هم دور نیست از اون دوران خوش اما به هر حال زمان میبره تا تعصبات و تفکرات خشک و متحجرانه از بین برن و مطالعه و سطح...
-
121
یکشنبه 6 بهمن 1398 20:39
از 9 آذر سریال قهوه ی تلخ رو واسه سومین بار نشستیم با مامان و بابا دیدیم... چقد غصه خوردم واسه فوت عارف لرستانی... چقد دلتنگش شدم و تازه فهمیدم چقد جاش خالیه توی این دنیا. بعضی روزا به خاطرش گریه کردم گفتم خدا بیامرزدت... تازه متوجه خیلی از مسائل شدیم... اتفاقا و رخدادایی که سال 89 بیان شده بودن اما ما متوجه نبودیم و...
-
120
جمعه 4 بهمن 1398 17:01
دوم و سوم بهمن یعنی چهارشنبه و پنجشنبه شیراز برفی بود. یه عالمه برف بارید و همه جا سفید شده همه رفتن برف بازی و ما هم توی حیاط خونه برف بازی کردیم و خوش گذشت امروز که بیرون بودم دیدم توی جاهای برفی چقد شلوغه و وقتی به خانواده ها دقت میکردم تنها کسی که رگباری برف میزد به بقیه، پدر خانواده بود... بنده ی خدا حرص این همه...
-
119
شنبه 28 دی 1398 19:55
دیشب یه خوابی دیدم که واقعاً هیچوقت فکرشم نمیکردم همچین چیزی ببینم اصن از یادآوریشم دهنم باز میمونه از تعجب و از خوشحالی درونم پر از شوق میشه و به وجد میام. کاش وقتی خواب یکیو میدیدیم اونم همون موقع خوابمونو میدید حتی اگر غریبه بود. بعد به فکر فرو میرفت و تلاش میکرد دنبالمون بگرده بعد پیدامون میکرد و با هم درمورد...
-
118
یکشنبه 15 دی 1398 11:35
این مدت همش داشتم فکر میکردم چقد خوب که خارج به دنیا نیومدم... یعنی یه کشوری مث امریکا و انگلیس و کلا قاره ی اروپا و امریکاچون اگر میرفتم بازیگر میشدم و یه نقش رمانتیک بهم میخورد حتماً عاشق آدم مقابلم میشدم و دلم میخواست توی دنیای واقعی هم باهاش باشم. بعد فقطم ازدواج نه دوستی و رابطه ی چند ماهه یا چند ساله... اون وقت...
-
117
شنبه 7 دی 1398 21:38
به تازگی ،رمان بهبود اثر جوآن سیلبر رو تموم کردم... از این که رمانام زود تموم میشن ناراحتم البته خب مقصر خودمم که یه پشت میشینم پای کتاب و تمومش میکنم و دیگه هیچی نمیمونه تا آخر ماه بخونم. البته کتاب چهار جلدی تاریخ کامل ایران رو که دهه ی هشتاد گرفتم و هیچوقت تمومش نکردم شروع کردم تا توی وقت بی رمانی بخونمش بلکه...
-
116
پنجشنبه 5 دی 1398 17:58
از 8 آذر دارم فیلم خارجی دانلود میکنم.این سه ماه اینترنتی که گرفتیم حجمش خیلی زیاد بود و باعث شد من خیلی فیلمایی که تا حالا ندیده بودم ببینم و خیلی چیزا رو بهتر متوجه بشم.فیلم سوخته یا burnt وقتی دانلودش کردم خیلی کیف کردم.تازه با بردلی کوپر آشنا شدم .توی فیلم حتی با نگاه عاشقانه هم آشنا شدم.متوجه شدم عشق و علاقه باید...
-
115
یکشنبه 1 دی 1398 16:30
امروز رفتم دوباره رمان خریدم. به اسم بهبود... هر وقت که تمومش کنم درموردش توضیح میدم.. امسال زمستون ناقلا زود اومد... خیلی زووووود. اصن نفهمیدیم چی شد یهو گفتن 1 دی شده... هی روزگارامیدوارم واقعاً بقیه ی روزا عالی پیش برن. اتفاقای هیجان انگیز و بی نظیر و عااااالی رخ بدن و یه دل سیر خوشحالی کنم... حرف خاصی ندارم این...
-
114
چهارشنبه 27 آذر 1398 16:03
بی تومی رفتم ، می رفتمتنها ، تنهاو صبوریِ مراکوه تحسین می کرد ...((حمید مصدق))پ. ن:البته امیدوارم روزگار از این حجم از صبوری و تحملی که دارم سوءاستفاده نکنه... که یه حسی بهم میگه متاسفانه داره میکنه...
-
113
جمعه 22 آذر 1398 13:56
تموم شدتمومش کردمچیزی که باید خیلی سال پیش تموم میکردم، توی این روز بارونی دیگه تمومش کردم... دلم میخواد برم توی یه کوه فقط فریاد و جیغ بزنم و تهش بشینم یه دل سیییییییر گریه کنم تا خوابم ببره... عجب روزگار غریبیه... عجب حال پیچیده ای...هیچی نمیتونم بگم حتی زبونم واسه گله و شکایت پیش خدا بستست... دیگه از همین الآن...
-
112
یکشنبه 17 آذر 1398 19:40
جمعه با دختر داییام رفته بودم بیرون. اولین بار بود سه نفره میرفتیم و کلی خوش گذشترفتیم کافه واسه عصرونه... اولین بار بود میرفتم به اون کافه و همون اول خیلی چیزا خورد توی ذوقم. این که میز تمیز نبود و سفارش آدمای قبلی روی میز بود. نور کافی نداشت و علناً تاریک بود و پرده های کرکره ای افقیشو باز کرده بودن که یعنی نور بیاد...
-
111
پنجشنبه 14 آذر 1398 13:34
شنبه ای که گذشت یه رمان خریده بودم و فکر میکردم دیگه حداکثر تا دو هفته طول بکشه تموم بشه... اما رمان خیلی خوبی بود و من هی دلم میخواست ببینم تهش چی میشه واسه همینم دیروز تموم شد... اسم رمان "من رو یادت هست؟ " هست اثر سوفی کینسلا... چاپ اول بود و رمان جدیدیه سبکش و موضوعشو دوس داشتم برام جدید بود و بعد از...
-
110
دوشنبه 11 آذر 1398 19:19
امروز تولدم بودصبح هیچ تمایلی نداشتم از رخت خواب بیام بیرون. دلم میخواست تا لنگ ظهر میخوابیدم ولی نمیشد باید میرفتم سر قرار ملاقاتی که داشتمهوا سرد بود و اشتباه کردم لباس مناسب نپوشیدم داشتم از سرما گریه میکردم من همش فکر میکنم قراره دوباره هوا گرم بشه واسه همینم لباس خوب نمیپوشم. زیادی توو جو گیر افتادم... خلاصه که...
-
109
شنبه 2 آذر 1398 17:32
بالاخره اینترنت وصل شد بی نتی بد دردیه و فکرشم نمیکردم تا این حد کسل کننده باشه یعنی تا این حد نبودش بد بود که من دو بار خواب دیدم اینترنت وصل شده... خخخخخ قدیما خواب وصال یار میدیدم ولی دیگه خواب اینترنت و اینستا میدیدم... دیگه خوبه خوابشو نمیبینم همون خواب یار بهتره آذر قدمش مبارکههههه همیشه پر از خیر و برکته ما آذر...
-
108
چهارشنبه 8 آبان 1398 22:30
آهنگ دنیا از شهرام صولتی رو گوش کردم و همون موقع پاکش کردم شاید واسه ناامید شدن از دنیای موسیقی زود باشه اما اگر همینجوری خواننده ها بی خاصیت پیش برن باید در دنیای موسیقی رو توی ایران بست. گرچه صولتی خارج از ایرانه ولی معلوم شد اونم کمتر از اینور آبیا نیس... اینجا بعضیها زندگی نمی کنند، مسابقه ی دو گذاشته اند....
-
107
چهارشنبه 1 آبان 1398 09:30
از 12 مهر تصمیم گرفتم دست از وسواس آهنگی بردارم. یعنی فقط به آهنگای چنتا خواننده ی خاص اکتفا نکنم و بقیه رو هم گوش بدم. معمولا وقتی میخوام آهنگی دانلود کنم قبلش متنشو توی سایتایی که متن آهنگ رو میذارن چک میکنم و اگر چیز خوبی بود بعد دانلودش میکنم.خیلی کم پیش میاد همچین کاری نکنم اونم مگر این که جایی شنیده باشمش و خوشم...
-
106
جمعه 26 مهر 1398 13:24
وقتی وارد رابطه میشیم یا وقتی که ازدواج میکنیم، وقتی دیگه تعهد و تعلق پیدا میکنیم نسبت به یه شخص دیگه، وقتی مسئولیت دار میشیم، خیلی مسخرست خیلی مضحکه که وقتی طرفمون ناراحته، عمیقاً غصه داره خودمون از زیر بار مسئولیت شونه خالی کنیم و حوالش کنیم به فلان روان شناس یا به فلان کتاب و بگیم برو مقاله هاش یا وویساشو گوش کن...
-
105
دوشنبه 15 مهر 1398 18:15
نصف پاییز گذشت و هوای اینجا هنوز گرمه. البته شبا خنکه و خوبه و میشه حس کرد یکم پاییز اومده پرتقالا هنوز سبزن، نارنگیا هنوز سبزن اما هر دو بوی خیلی خوبی دارن... همچین که میگیریشون توی دستت بوی خوششون مستت میکنه و میفهمی که پاییزه... دلم گرفته... دلتنگم... نمیدونم آینده چی میشه... دلم میخواد واقعاً یکی پیدا بشه فقط از...
-
104
دوشنبه 1 مهر 1398 16:41
پاییز 98 هم شروع شد پاییزی که من همیشه عاشقشم و منتظرم زودتر برسه خوبه که اومدی پاییز تن طلایی قدر خوبیا و قشنگیاتو میدونیم پاییز واسه من همیشه فصل عاشقی بوده، فصل وصال وصل تولد خودم و پادشاه همه ی فصل ها... امیدوارم تک تک لحظه هاش تک تک روزاش تا 30 آذر به بهترین شکل ممکن بگذره و پر از خاطره های قشنگ ازش به جا بمونه...
-
103
سهشنبه 26 شهریور 1398 13:54
امّا خاطرت باشد! همیشه، این تویی که میرَوی، همیشه، این منم که، میمانم...! ((سید علی صالحی))
-
102
شنبه 23 شهریور 1398 23:26
به نظرم زشت باشه که بخوام هر شب بیام اینجا و ازجنتلمنی آقای جان صحبت کنم و حرص بخورم که چرا مرد ایرانی نباید اینطوری باشه؟ نمیدونم شاید مرد جنتلمن ایرانی هم پیدا بشه ولی خب بر اساس تجارب و شواهد و از اونجایی که تمااااااام زنان ایران زمین مدااااااام ازمردشون مینالن ، من واقعاً نمیدونم زنه توقعش زیاده یا واقعاً مردش آدم...