ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
وبلاگ نویسی رو از سال 88 شروع کردم...
کلی خاطره و اتفاق از اون روزا توی ذهنم مونده...
هر از گاهی دلتنگ اون اتفاقا و آدما میشم دلم میخواد ببینم هر کدومشون الآن چیکار میکنن
بعضی وقتا به وبلاگایی که ازشون مونده و سالهاست آپ نشده سر میزنم و چیزایی رو مرور میکنم که برام جالبن مثل قبل...
وبشون هست اما خودشون معلوم نیست کجا هستن
بعضی وقتا دلم میخواد ناخودآگاه و یهو سر راهم قرار بگیرن و ازشون بپرسم چی شدن این همه مدت؟
یعنی اونا هم هر از گاهی از من یاد میکنن یا من فقط اینجوریم؟
همین آدمای واقعی که توی زندگیم هستن ازم یاد کنن،مجازیا پیشکش...والا
از همین وبلاگ نویسی دوستی پیدا کردم از قضا همشهری و دو سال کوچیکتر از خودم....
تا تیر پارسال با هم در ارتباط بودیم یعنی از سال 88 تا تیر 94
اما امان از جنس مخالف که دوستی چندین ساله ی ما رو خراب کرد
شایدم اون بی تقصیر بود و دوست خودم عوض شده بود که مجبور شدم بذارمش کنار...
البته از این اتفاق ناراحت نیستم چون وقتی به ذات یه عده پی میبری ترجیح میدی بیخیالشون بشی
حتی اگه دوستی صمیمی داری باهاشون ...اینجوری به حفظ زندگی خودت کمک کردی
خلاصه این که هر از گاهی به وبلاگایی سر میزنم که توی اون دوران خوش نوجوانی فکرمو مشغول کرده بودن
و الآن توی دوران جوانی فقط شدن خاطره ای مبهم با ته نشین لبخند....لبخند به این که چقد اون موقع ها بچه بودیم
یه عده توی همین دنیای مجازی و همین خونه ی وبلاگی عاشق شدن...
دوست شدن...نمیدونم هنوزم با هم هستن یا نه...هنوزم عاشقانه واسه هم کامنت میذارن یا نه
هنوزم هر روز سر یه ساعت خاص با هم چت میکنن یا نه ...هنوزم حاضرن به خاطر عشقشون با بقیه دعوا کنن یا نه
من به شخصه هیچ کدوم از این اتفاقا رو تجربه نکردم فقط دیدم...
کسی عاشقم نشد،واسم کامنت عاشقانه نذاشت،به خاطرم دعوایی به پا نشد...
حتی توی همین دنیای واقعی و زندگی خودمم این اتفاق برام نیوفتاده...
از عشق و احساس واقعی و موندگار چیزی نصیبم نشده...نمیدونم میشه یا نه
شده تا حالا کسیو واقعا دوس داشته باشم اما کسی تا حالا منو واقعا دوس نداشته و نخواسته
اما فک میکنم تجربه ی شیرینیه اگه اتفاق بیوفته
خلاصه کنم این دوران وبلاگی پر اتفاق رو : بیشتر مورد خشونت دخترایی قرار میگرفتم که از قضا
دوس پسرشون یا عشقشون توی لینک من بود و واسه پستای هم نظر میدادیم
این دخترای محترم میومدن شبونه پیام های تهدید آمیز میذاشتن که اگه با فلانی دیگه حرف بزنی یا شوخی کنی
وبتو هک میکنیم ما هم صبح با ترس و لرز فراوان میرفتیم به پسره جریانو میگفتیم و خیلی آروم لینکشو پاک میکردیم
و به زندگی خودمون به طور مسالمت آمیز ادامه میدادیم...جالبه هنوز این رویه ادامه داره
من بیچاره که آزارم به مورچه نمیرسه ،یه رقیب سرسخت به نظر میرسم واسه این دخترا...چرا واقعا؟
هیچوقت به این فکر نکردم که یار کسی رو ازش بگیرم چون خلاف انسانیته و ممکنه روزی سر خودم بیاد
هنوزم که هنوزه توی اینستاگرام پسرایی هستن در فالویی بنده که دخترانی هستن در فالویی اونها که ادعای مالکیت دارن نسبت بهش
و من هر وقت پیام میذارم فرداش باید جواب پس بدم بهشون و بگم هیچ صنمی با این یارو ندارم
حالا جالبه به خود پسره میگم میگه این اصن دوس دختر من نیس که ...
حالا ما هم واسه این که شر به پا نشه بلاک میکنیم دیگههههه
کاری که از دستم برمیاد همینه
این پست صرفا یادآوری گذشته بود و این که چه بر من گذشت و کماکان داره چی میگذره
پ.ن : 8 روز دیگه قالب و آهنگ عوض میشه
پ.ن بعدی : اون از فروردین که خیلی یواش گذشت...اینم از اردیبهشت که روزای خوبی نداره...خدا به داد خرداد برسهههه
سلام
نوشته هاتون مرور خاطرات من بود, یک جاهایی چقدر خندیدم و یک جاهایی هم کمی آه کشیدم....
زندگی کلا بی وفاست حالا چه در مجازی و چه در غیر مجازی... این تکنولوژی روز هم که شده اسباب بازی گذر عمر... موفق باشید و خرداد ماه خوبی داشته باشید
سلام عزیزم...
شما هم موفق باشین... خرداد شما هم به خوبی شروع بشه ایشالا
سلامممم
عجببب چه شلوغ پلوغیه:)
بخیاال . این دوست نشد یه دوست دیگه . برات مهم نباشه حرف دخترا تو کاره خودتو بکن اون خودش میدونه و رابطش
مرسی که سر زدی
سلاااااااااام
آره امروز حرفام زیاد بودن
دقیقا
فدای تو...مرسی که تو هم اومدی