ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
مـادربزرگـم آخـر همـه ی تلفن هـایش می گفت:
کـاری نداشتم که...
زنگ زده بـودم صدایتـان را بشنـوم!
مـا هم که جوان و جـاهل...
چـه می دانستیم صـدا با دلِ آدم چـه می کند!
همین اول کاری بگم که از هر چی استاده متنفرم...هیچوقت با استاد دانشگاه ازدواج نمیکنم چون عقده ای تر از خودشون ،هیچکس نیس
زور داره ترم آخر درس بیوفتی...لعنت بهش
تابستون گرمه...همش خوابم میاد...خیلی دلم میخواد برم بیرونااااااا ولی نمیشه
دیگه اصلا از کار کردن و درس خوندن خوشم نمیاد...خانه داری رو ترجیح میدم با افتخار
آدم خوشبخت زندگی کنه و روح و روانش آروم باشه بهتر از این که صدتا مدرک بگیره و افسرده بشینه گوشه ی خونه
خلاصه دارم تصمیمات جدی میگیرم مبنی بر داشتن یه زندگی آروم و راحت...
حرفمم نمیاد دیگه...
تابستون به هممون خوش بگذره
سلام با شعر زیبای یک پدر برای دخترش به روزم