ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

76

شب یلدا هم گذشت... آذر تموم شد وپاییز رفت که خودشو واسه یه سال دیگه آماده کنه.. .خدا پشت و پناهش 

امسال شب یلدای خوبی نداشتیم. اصن از سه شنبه ی پیش تا دیروز هیچی خوب پیش نرفت. مسافرت ضروری با کلی نگرانی، موندن خونه ی خواهر واسه یه هفته.. .

من به شخصه خیلی برام سخت هست که خونه ی کسی بیشتر از دو روز بمونم .غریبه و آشنا، فامیل و خانواده هم فرقی برام نداره. کلا اذیت میشم اما خب مجبور بودیم و مجبور بودم 

اصن موندگاری مهمون بیشتر از دو روز دیگه حال نمیده. دلم میخواد بعدش دیگه به کار و بار خودم برسم به زندگی خودم برسم انقده کار دارم که باید انجام بدم اما متاسفانه اطرافیان هیچ درکی ندارن و نمیخوان قبول کنن که بقیه هم حق دارن به کارشون رسیدگی کنن و فقط خودشونو میبینن و میگن در بست در اختیار ما باش .. 

ایشالا که دیگه از این اتفاقا رخ نده و همیشه همگی سالم باشن و مسافرت اضراری پیش نیاد. 

حرفایی توی دلم هست که نمیگم. ترجیح میدم مگو بمونن همونجایی که هستن.. . 

و اما شروع زمستان و اومدن سرما .. 

الهی که سرما به قلب و روح و احساساتمون نشینه

الهی که سرما باعث گرمتر شدن زندگیمون بشه. ..

الهی که همه چیز واسمون خیلی خوب و عالی پیش بره. ...

ببینیم تا آخر اسفند این زمستان واسمون چه میکنه. . 

###########################

من چیزى

از عشق مان

به کسى نگفته ام !

آنها تو را هنگامى که

در اشک هاى چشمم

تن مى شسته اى دیده اند ...


((نزار قبانی))

75

از دیروز صبح تا همین لحظه پرم از گریه و بغض

حرفامو رک و پوست کنده نمیتونم به هیچکسی بگم. فکر کنم تهش غمباد میگیرم میمیرم .. 

خدا هیچ کارش بی حکمت نیست اما ممکنه کاراش بی نتیجه باشن؟ نمیدونم 

ممکنه یهو وسط راه تصمیمش عوض بشه؟...نمیدونم

من الآن گیر افتادم توو بدترین حالت ممکن زندگیم و مجبور شدم تصمیمای سخت و دردناک بگیرم. 

تصمیم به این که اگه بهش نرسیدم دیگه به کسی فکر نکنم چون واقعاً نمیتونم اصلا دلمو بدم یکی دیگه. وقتی دیگه دلی در کار نیس و قبلا دادم رفته. 

تصمیم گرفتم تا آخر عمرم دوسش داشته باشم مگر این که ببینم رفته با کس دیگه ای یا ازدواج کرده... 

الآنمو دارم به خاطر تهش خراب میکنم ولی انقدر غم آخرش زیاده که به الآنم سرایت کرده... هر چقدرم بخوام از الآنم باهاش لذت ببرم انقده فکرش غمناکه که نمیذاره ...

نمیدونم واقعاً شاید تهش خوب شد. شاید تهش سرانجام خیر و خوشی داشته باشه .. نمیدونم 

اوف که چقد بی اطلاعی بشر از زندگی آیندش کسل کننده و مسخرست. . آخ که چقد ما نسل انسان عقب مونده ایم و واقعاً توی این جهان هستی هیچی نیستیم . .اوف اوف اوف 

خسته شدم از این که نمیدونم تهش چی میشه. نمیدونم میمونه باهام یا میره.. .نمیدونم امیدوار باشم یا امیدمو از دست بدم .نمیدونم چیکار کنم .

فقط میدونم خستم 

خدا خودش به فریادم برسه .خودش به دلم نگاه کنه

هرکی میاد اینو میخونه لطفاً برام دعا کنه که هم حالم آروم بشه هم خدا گوشه چشمی بهم بندازه. . لطفاً 

74

هیچ عروسکی

پیر نمی شود

دخترها

مهربان ترین مادرانند…


((احسان پرسا))

73

بالاخره آذر عزیز اومد

ماه قشنگ و دوس داشتنی من رسییییید تا دلبریای پاییز بیشتر بشه

خدا رو شکر

دیروز تا حالا میخواستم پست بذارم و قالب عوض کنم اما فرصت نشد و امروز انجامش دادم. 

امروز توی راه وسط بلوار یه درخت پاییزی با یه باد شروع کرد به ریختن برگاش.. .و من تا حالا این صحنه رو از نزدیک ندیده بودم. از اول پاییز تا الآن هم واقعاً فرصت خیابون گردی و قدم زدن روی خش خش برگا رو نداشتم و البته تا یک هفته ی دیگه هم ندارم اما بازم در حال برگشتن به خونه پام به چنتا برگ پاییزی خورد و صداش حالمو خوش کرد

ولی توی خیابون خودمون برگای زردش تازه بودن ...لعنتیا

خلاصه اینجورییییی... لذت ببریم از پاییز و آذر

کم کنیم این همه گله و ناشکری رو... کم کنییییییم

++++++++++++++++++++++++++++

کسی‌ که‌ هرگز

شهامت نه‌ گفتن قاطعانه‌ را ندارد

نخواهد توانست‌

آری‌ گفتن مداوم‌ در زندگی را

تاب‌ آورد

ما می باید کامل‌ کنیم‌ یکدیگر را

نه‌ آن‌ که‌ همانند شویم‌

تو جبران‌ می‌کنی‌

کمبودهای‌ مرا

و آن‌جا که‌ تو تُند می‌روی‌

من‌ قدم‌ آهسته‌ می‌کنم‌


((مارگوت بیکل))

72

دیروز داشتم به این فکر میکردم که زندگی واقعا جبر مطلقه

ممکنه بیاین بگین نه من به اون رشته ای که علاقه داشتم رسیدم یا رفتم سر اون شغلی که آرزوم بوده اما باید بگم همینم در اصل خدا علاقه و آرزوشو توی وجودتون گذاشته

ما واقعاً هیچ اختیاری نداریم. حتی حق انتخاب هم باز بین چیزایی هست که خدا سر راهمون قرار داده و انگار در اصل هیچی به هیچی .. 

به اون مقام و موقعیتی که خودش میخواد میرسونه .. اون آدمی که توی سرنوشت و تقدیرمون قرار داده میاره توی زندگیمون و حتی اگه شما یا من دل به شخصی غیر از قسمتمون ببندیم، نمیده که نمیده... .نمیشه که نمیشه... معجزه هم نمیکنه... میگه بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ولی در اصل مقصودش این بوده که اونی که من مد نظرمه ازم بخواین :) خب قربونت برم خدا! مگه ما علم غیب داریم چیزی که تو میخوای رو بخوایم؟ ما بنده ایم و چیزی که به دل میشینه حالا توی هر مسئله ای هم که باشه ازت میخوایم. توقعی داری ازمون :) والا.... 

خلاصه این که بعضی وقتا فکر میکنم دارم تلاش و سعی بیخود میکنم چون عاقبت همونی میشه که خدا میخواد .. چون عاقبت هیچ برگی بدون اذن خودش از درخت نمی افته. ..

نمیدونم شاید چون خیلی خسته هستم همچین فکر و حسی دارم.. .

نمیدونم.. .

نیاین دعوام کنینا ...صرفاً از فکر و حال و هوای این روزام نوشتم :))