ماه دنیای من

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!
ماه دنیای من

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

11

وبلاگ نویسی رو از سال 88 شروع کردم...

کلی خاطره و اتفاق از اون روزا توی ذهنم مونده...

هر از گاهی دلتنگ اون اتفاقا و آدما میشم دلم میخواد ببینم هر کدومشون الآن چیکار میکنن

بعضی وقتا به وبلاگایی که ازشون مونده و سالهاست آپ نشده سر میزنم و چیزایی رو مرور میکنم که برام جالبن مثل قبل...

وبشون هست اما خودشون معلوم نیست کجا هستن

بعضی وقتا دلم میخواد ناخودآگاه و یهو سر راهم قرار بگیرن و ازشون بپرسم چی شدن این همه مدت؟

یعنی اونا هم هر از گاهی از من یاد میکنن یا من فقط اینجوریم؟ 

همین آدمای واقعی که توی زندگیم هستن ازم یاد کنن،مجازیا پیشکش...والا

از همین وبلاگ نویسی دوستی پیدا کردم از قضا همشهری و دو سال کوچیکتر از خودم....

تا تیر پارسال با هم در ارتباط بودیم یعنی از سال 88 تا تیر 94 

اما امان از جنس مخالف که دوستی چندین ساله ی ما رو خراب کرد

شایدم اون بی تقصیر بود و دوست خودم عوض شده بود که مجبور شدم بذارمش کنار...

البته از این اتفاق ناراحت نیستم چون وقتی به ذات یه عده پی میبری ترجیح میدی بیخیالشون بشی 

حتی اگه دوستی صمیمی داری باهاشون ...اینجوری به حفظ زندگی خودت کمک کردی 

خلاصه این که هر از گاهی به وبلاگایی سر میزنم که توی اون دوران خوش نوجوانی فکرمو مشغول کرده بودن 

و الآن توی دوران جوانی فقط شدن خاطره ای مبهم با ته نشین لبخند....لبخند به این که چقد اون موقع ها بچه بودیم

یه عده توی همین دنیای مجازی و همین خونه ی وبلاگی عاشق شدن...

دوست شدن...نمیدونم هنوزم با هم هستن یا نه...هنوزم عاشقانه واسه هم کامنت میذارن یا نه

هنوزم هر روز سر یه ساعت خاص با هم چت میکنن یا نه ...هنوزم حاضرن به خاطر عشقشون با بقیه دعوا کنن یا نه

من به شخصه هیچ کدوم از این اتفاقا رو تجربه نکردم فقط دیدم...

کسی عاشقم نشد،واسم کامنت عاشقانه نذاشت،به خاطرم دعوایی به پا نشد...

حتی توی همین دنیای واقعی و زندگی خودمم این اتفاق برام نیوفتاده...

از عشق و احساس واقعی و موندگار چیزی نصیبم نشده...نمیدونم میشه یا نه 

شده تا حالا کسیو واقعا دوس داشته باشم اما کسی تا حالا منو واقعا دوس نداشته و نخواسته 

اما فک میکنم تجربه ی شیرینیه اگه اتفاق بیوفته  

خلاصه کنم این دوران وبلاگی پر اتفاق رو : بیشتر مورد خشونت دخترایی قرار میگرفتم که از قضا

دوس پسرشون یا عشقشون توی لینک من بود و واسه پستای هم نظر میدادیم 

این دخترای محترم میومدن شبونه پیام های تهدید آمیز میذاشتن که اگه با فلانی دیگه حرف بزنی یا شوخی کنی

وبتو هک میکنیم  ما هم صبح با ترس و لرز فراوان میرفتیم به پسره جریانو میگفتیم و خیلی آروم لینکشو پاک میکردیم

و به زندگی خودمون به طور مسالمت آمیز ادامه میدادیم...جالبه هنوز این رویه ادامه داره

من بیچاره که آزارم به مورچه نمیرسه ،یه رقیب سرسخت به نظر میرسم واسه این دخترا...چرا واقعا؟

هیچوقت به این فکر نکردم که یار کسی رو ازش بگیرم چون خلاف انسانیته و ممکنه روزی سر خودم بیاد

هنوزم که هنوزه توی اینستاگرام پسرایی هستن در فالویی بنده که دخترانی هستن در فالویی اونها که ادعای مالکیت دارن نسبت بهش

و من هر وقت پیام میذارم فرداش باید جواب پس بدم بهشون و بگم هیچ صنمی با این یارو ندارم

حالا جالبه به خود پسره میگم میگه این اصن دوس دختر من نیس که ...

حالا ما هم واسه این که شر به پا نشه بلاک میکنیم دیگههههه

کاری که از دستم برمیاد همینه 

این پست صرفا یادآوری گذشته بود و این که چه بر من گذشت و کماکان داره چی میگذره 


پ.ن : 8 روز دیگه قالب و آهنگ عوض میشه 

پ.ن بعدی : اون از فروردین که خیلی یواش گذشت...اینم از اردیبهشت که روزای خوبی نداره...خدا به داد خرداد برسهههه

  

10

دارم فکر میکنم اردیبهشتم داره دیگه طولانی میشه 

هوا خیلی گرم شده...فقط باید توی خونه بشینی اگه میخوای بری بیرون حتما باید 5 عصر به بعد باشه 

حرفی واسه گفتن ندارم فقط میدونم که خوشحالم..خدا رو شکر  

9

نپرس ،هیچ نپرس از دلم...


همین "چه خبر؟"....

همین "چه می کنی این روزها..؟"...

سوال بدی است....! 


اگه خدا بخواد اردیبهشت از راه رسییییییییید 

خدا رو شکر...سال یه تکونی به خودش داد و از این کرختی عید در اومد ...

ولی من یکم هنوز کسلم...البته اطرافم بی روح نباشه بهتر میشم..مثلا همین فروردین بدجور حالمو گرفته بودااااا

حالا امیدوارم بهتر بشم 

از هفته ی بعد امتحانای میان ترم شروع میشن...

دوسشون ندارم 

تحقیقم دارم ووویییی که گذاشتمش واسه دقیقه ی نود و این بزرگترین اشتباه منه...

قول میدم زودی انجامش بدم...قول قول 

چقد حس تابستون دارم ...هندونههههههههههههه...کولررررررررر...رماااااااااااان...خواااااااااااااب...گشت و تفرییییییییح

واااااااااهاهاهاهاییییییییییییی

عه شلیل یادم رفت..باشگاهم همینطور...کلاس واسه آزمونای وکالتم....

همیشه پای یک درس و امتحان درمیان است...نمیذارن راحت باشیم که....والا

خلاصه کنم این پستمو...خستم آقا جان...خستم...یکی بفهمه پلیییییییییز 


پ.ن: صرفا اومده بودم قالب و آهنگ عوض کنم..یهو دلم کشید یه چیزی هم بنویسم...