48

سیزده بدر مبارک

ما که نشستیم خونه

البته اصلا ناراحت نیستم

راستش همه ی بچه های فامیلمون ازدواج کردن و هرکس سر زندگیشه و واسه بیرون رفتن فقط چارتا بزرگتر هستن. اونایی که ازدواج کردن حتماً با دوستای خودشون یا اقوام دیگشون هستن. به من اصلا خوش نمیگذره... هیچ هم سن و سالی ندارم که باهاش حرف بزنم و سرگرم بشم. از دیدن یه جمع سن بالا هم ناراحت میشم. واسه همین ترجیح دادم توصیه کنم بشینیم خونه. البته هوا هم سرده ولی عصر قراره مامان شام درست کنه بریم پارک... یه تفریح سه نفره... بدون شک خوش میگذره... 

ای روزگار... 97 هم داره سریع پیش میره

کاش خواسته هامونم به همین سرعت به دستمون برسن... کاش یهو یه اتفاق خارق العاده رخ بده و خوشحال بشیم.. از ته دلمون

دلم میخواد امسال برم کافی شاپ... شده تنهایی 

دلم میخواد امسال پیاده رویمو بیشتر کنم حتی تنهایی

دلم میخواد امسال بیشتر به خودم اهمیت بدم... 

دیگه دلم میخواد امسال بشه همونی که دلم میخواد. خدا هم بخواد که شدنش قطعی تر بشه... 

ای خدا... چشمم به توئه هاااااااا

دریاب... 

---

هر چه بیش تر خاطره ای را دوست داشته باشی

آن خاطره قوی تر

و قوی تر می شود.

((ولادیمیر ناباکوف))