101

هی میشینم سریال عطر عشق میبینم هی دلم واسه جان میره هی به شرایط صنم غبطه میخورم که جان این همه دوسش داره و عاشقشه... 

بعضی وقتا اصلا قانع نمیشم که این همه دوس داشتن فقط میتونه توی فیلما باشه... منم دلم میخواد از همین مدل عشقا گیرم بیاد. همین قدر عمییییییییق همینقدر جذاااااااب وهمینقدر محکم وگرم. اصن یکی مث جان میتونه یه تکیه گاه خیلی محکم باشه میتونه سنگ صبور باشه میتونه انگیزه ی قوی باشه... عشق اینجوری خوبه نه عشق مردای ایرانی... 

به نظرم عشق فقط عشق مرد خارجی ،شوهر فقط شوهر خارجی... 

والا... مردای ایرانی توی صف غرور و خودخواهی نفر اول بودن. توی بقیه ی موارد فکر کنم یکی مونده به آخر یا شایدم آخرین نفر بودن. خلاصه که خیری توی مرد ایرانی نیست. اگر شرایطشو داشتم یه لحظه هم نمیموندم... میرفتم... دووووور میشدم از این خاک غربت گرفته. والا به نظرم توی مملکت خودمون دیگه غریبیم... هی روزگار... 

خلاصه که امشب خوشم اومد وقتی جان گفت از دوست بازی به شدت خسته شدم و تو عشقمی.... خیلی خوب بوووووووود 

بسی خوشمان آمد... 

امیدوارم از این عشقا به همین شدت و حدت نصیبم بشه... به همین عمیقی و قلبی...  به همین اندازه گرم و دوس داشتنی... 

نصف عمرم در حسرت قباد گذشت حالا هم جان... روزگارو میبینی خداوکیلی؟! شهاب حسینی هم حیف شد رفت خارج... البته اگر میموند هم خب فایده ای نداشت... زن داشت بچه داشت...

بازم هی روزگار...خدایا خودت لطفی،کرمی،رحمی و مددی ...نگاهی بنداز ...دست خودمون نبوده ایران به دنیا اومدیم که 

لطفا هوامونو بیشتر داشته باش خدا جون ... 

بیا

تا به اعتبار

شفافی صبح

کنار پنجره ی باران خورده

نفس بکشیم

((آرمیتا مولوی))