ماه دنیای من

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!
ماه دنیای من

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

113

تموم شد

تمومش کردم

چیزی که باید خیلی سال پیش تموم میکردم، توی این روز بارونی دیگه تمومش کردم... دلم میخواد برم توی یه کوه فقط فریاد و جیغ بزنم و تهش بشینم یه دل سیییییییر گریه کنم تا خوابم ببره... 

عجب روزگار غریبیه... عجب حال پیچیده ای...

هیچی نمیتونم بگم حتی زبونم واسه گله و شکایت پیش خدا بستست... 

دیگه از همین الآن هیییییییییچ آرزویی ندارم. هیچی از خدا نمیخوام و دیگه هیچی دلم نمیخواد... 

بلکه یکم با نخواستن به آرامش برسم.. بلکه اینجوری روح خستم دوباره سر پا بشه.... 

از این به بعد فقط نفس های عمیق واسم میمونن... 

.......دیگه به معنای واقعی کلمه هیچی نیس و هیچی ندارم بگم... فقط به علامت تهی میرسم... 

بگم سرنوشت بگم تقدیر بگم شانس و اقبال یا پیشونی... 

فقط میدونم هیچکدومش باهام راه نبود... دیگه هم ازشون نمیخوام همراهی کنن، یاری کنن یا مهربون باشن... دیگه محل سگ به اینا نمیذارم... 

فقط تمام... 


خیس از نداشتنت

قدم میزنم بر ساحل زندگی

به دریا زدم برای بودنت

حال اما

تنها،

خیس از دلتنگی

ساحل نشینِ خاطراتم


((نغمه علیزاده))

 

نظرات 5 + ارسال نظر
*/ آرش جمعه 29 آذر 1398 ساعت 10:43

درک می کنم. اما اگه شما دیدت رو عوض کنی (مثبت کنی) ، حالت بهتر می شه و بهتر با واقعیت ها کنار میای. باید با واقعیت کنار اومد، و اینو پذیرفت که اونی که رفته دیگه رفته. اما بین این همه آدم تو دنیا، بالاخره یکی هست که از اون بیشتر باهاش match می شی. به این فکر کن. مطمئن باش حالتو بهتر می کنه و با واقعیت ها هم کنار میای. کسی که امیدوار نباشه ، نمیتونه آینده ی عشقی خوبی بسازه.
معمولا کسی که تو دوست داشتن، قدرمون رو می دونه قدرشو نمی دونیم، از کنارش به سادگی می گذریم و دنبال کسی دیگه هستیم. از طرفی اون کسی که ما میخوایم، متوجه می شیم که اون خودش یکی دیگه رو می خواد. کلا برای همین آدما ناراضی هستن. اما خیلی موقعیت ها هستن که وقتی نگاه ها به هم گره می خورن هر دو طرف متوجه می شن که میتونن با هم رابطه ی خوبی داشته باشن. این موقعیت ها رو نباید از دست داد.

نه دیگه دوس ندارم واقعاً با کسی صمیمی و یکی بشم. دیگه برام کافیه.
من توان عاشقی ندارم.
بیخیالش دیگه در موردش صحبت نکنیم.
چون دیگه نه دنبال یکی دیگه هستم نه منتظر فرصت و موقعیت بهتر...
اصن دیگه نمیخوام به مسائل احساسی فکر کنم.

*/ آرش جمعه 29 آذر 1398 ساعت 08:41

دور موندن خود خواسته از جنس مخالف، حال آدمو بهتر نمی کنه. چون خدا آدمو اینطور آفریده که به جنس مخالفش نیاز داره. زن و مرد هم نداره. من اسمشو می ذارم لجبازی آدم با خودش. کلا دل کی هست که شکسته نشده باشه. مهم اینه که آدم به این باور برسه که این به خاطره اینه که در نهایت ، قراره با کسی آشنا بشه که قدر دوست داشتن و احساس آدمو بدونه و اینا همه اش تجربه اس. من خودم چند روز پیش با یه توافق دو طرفه، یه رابطه رو تموم کردم به امید اینکه دیر یا زود با کسی آشنا میشم که عشق واقعی رو باهاش حس کنم. یه مدت تنهایی به نظرم ارزش بودن با هر کسی رو داره.
به نظرم تنها موندن خودخواسته، بزرگترین ستم آدم در حق خودشه.
بهتره آدم باز به خودش فرصت بده. فرصت برای شناختن دیگران و فرصت برای شناخته شدن خودش از طرف دیگران. نباید یه شخص، تمام افراد جنس مخالفشو که سر راهش قرار می گیرنو با بدبینی و به یه دید نگاه کنه. همه مثل هم نیستن.
من خودم دخترهای زیادی رو تو این 31 سال عمرم سراغ داشتم که با وجود این که از خیلی جهات، از نظر خیلی از مردها دوست داشتنی بودن، اما شاید به خاطر همین جور لجبازی ها هنوز تنها بودن. چون که از یه جایی به بعد، همه ی راه ها رو سد کردن و هیچکسو باور نکردن. تنهایی خیری به آدم نمی رسونه.
فکر می کنم بهتره آدم تو این شرایط یه چند روزی استراحت فکری و فرصت بده تا حالش برگرده سر جاش. بعد، همون طور که گفتم، خیلی با امید، از نو شروع کنه

نمیدونم شاید حق با شما باشه
اما واقعاً خیلی سخته یکی بیاد به جای یکی دیگه که خیلی دوسش داشتی و عاشقش بودی. لحظه لحظه ی زندگیتو به یادش بودی به فکرش بودی با تصورش لبخند میزدی و دلت شاد میشده. اونوقت یکی بیاد جاش.
نمیدونم... نمیخوام اصن بهش فکر کنم... همون تنهایی واسم بهتره. من دیگه تحمل جدایی و رفیق نیمه راه شدن و بی معرفتی رو ندارم.
دیگه صبرم سر اومده...

*/ آرش پنج‌شنبه 28 آذر 1398 ساعت 00:13

آره همیشه می شه از نو شروع کرد
امیدوار باشین. شاید روزگار می خواد شما رو تو یه موقعیت بهتر قرار بده.

از نو دیگه چیزی نمیخوام. ترجیح میدم دیگه خودمو از جنس مخالف دور نگه دارم. میخوام واسه همیشه مراقب دل و احساسم باشم... چیزی که بدجور شکسته رو قایم میکنی تا دیگه اتفاقی براش نیوفته... الآنم منم همچین تصمیمی دارم

*/ آرش چهارشنبه 27 آذر 1398 ساعت 01:46

این که چی شده رو فکر کنم باید از شما پرسید.
ناراحت شدم این پست رو دیدم.

ناراحت نشین
مقصر خودم بودم
حالا هم ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست...
گرچه عواقبش سنگینه و زمان بر اما بالاخره این روزا و این حال و احوال و غم و غصه میگذره...
دیروز داشتم با خودم میگفتم فکر کن تازه یک ماه گذشته بوده. نه علاقه ای نه احساسی هیچی پیش نیومده... ذهن خودمو مشغول میکنم تا مدت نقاهتم بگذره

*/ آرش جمعه 22 آذر 1398 ساعت 20:05

چی شده؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.