ماه دنیای من

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!
ماه دنیای من

ماه دنیای من

حالــــَم خـوب اَست این روز هــــایم را دوست دارم ..!

96

باورم نمیشه تیر تموم شده 

انقدری که هوا گرم بود و البته هنوزم هست، واقعاً فکر میکردم تا ابد تابستون موندگاره و نمیگذره 

خدا رو شکر که تموم شد... تحمل این همه گرما رو ندارم... والااااا

این هفته هر روزش به طریقی بیرون بودم.. خسته شدم سر دردر گرفتم هوای گرم خیلی اذیتم کرد اما بازم خدا رو شکر که به کارام رسیدم.... 

شروع مرداد مبارکمون باشه 


این ف ا ص ل ه

مرا مثل یک خط

وصل می کند

به أبدیت ندیدنت

این همه دور نرو

من و این نفس ها

به شماره می افتیم!


((روشنک آرامش))

95

عاشقی کردیم یا نه؟ 

عاشقی میکنیم یا نه؟ 

نمیدونم

اما دلم یه چیزایی رو میخواد... 

الهی که بشه و به خواست قلبیم برسم... 

کسی که اشتیاق کافی

برای ریسک کردن نداشته باشد

هیچ کاری در زندگی از او ساخته نیست


((محمدعلی کلی))

94

دیروز که 9 تیر بود، بهمون خبر فوت رسید. 

باورش سخت بود اما اتفاق افتاد و مارو ناراحت کرد. 

این بنده خدا چند سال پیش زنش فوت کرده بود. 

با خودم گفتم به نظرم مرگ وصال واقعیه... الآن دیگه به همسرش بعد از چند سال دوباره رسید و بعد از مرگ اتقاق دیگه ای رخ نمیده که جدا بشن... خوش به حالشون... 

روزگاری شده که حتی حسرت حال مرده رو داریم. 

خدا بیامرزدش... 

واقعاً آدم از چند دقیقه ی بعدش خبر نداره 

کاش بیشتر قدر همو بدونیم. کاش بیشتر به هم عشق بورزیم، بیشتر باهم مهربون باشیم.

کاش بفهمیم که فرصت کوتاهه و عمر آدمیزاد کوتاه تر... 

یه روزی هم ما از این دنیا میریم و دیگه هیچکسی جای ما رو پر نمیکنه، همینطور جای اطرافیانمون:پدر ومادر، خواهر و برادر و همسر و بچه هامون... 

کاش قدر همدیگه رو خیلی خیلی بیشتر بدونیم... 

خدا هممونو ببخشه و بیامرزه... 

الهی آمین 


جاناتان گفت: آیا مکانی به نام بهشت وجود دارد؟

خیر جاناتان ,

چنین مکانی وجود ندارد.

بهشت یک مکان نیست،

و یک زمان هم نیست،

بهشت یعنی کامل شدن.


((ریچارد باخ))

93

تابستون فصل سر زدن به هر سووووووو

به کوهستان،به جنگل مثل آهوووو

کسی این شعر قشنگ رو یادش هست؟ 

یه نوستالژی زیباااااا با کلی حال و هوای تابستونی و خوش گذرونی

من  همون موقع ها که پخش میشد عاشقش بودم 

حس خوبی بهم دست میداد... خنکای هندونه و بوی خوبش میومد سراغم... 

خلاصه که تابستون شروع شده، الهی که روزای خیلی خوب و عالی در انتظارمون باشن

از اول امسال دعا میکردم که سالی به شیرینی کیک بستنی شکلاتی داشته باشم، روزای خوبی رو پشت سر گذاشتم اما حال بد زیاد داشتم

کاش روزام و لحظه هام شیرین بشن 

امیدوارم خدا نگاهشو روم متمرکز کنه

الهی آمین 

با خودمان می گوییم

" عادت می کنیم "

و با صراحت زیادی ، این جمله را تکرار می کنیم .

آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد ،

این است که : " به چه قیمتی عادت می کنیم ؟"


((ژوزه ساراماگو))

92

هفته ی آخر بهار 98 داره سپری میشه

خوب یا بد ،داره میگذره و میره جلو 

هی میخوام از ناله هام کم کنم، هی میگم نه همه چیز درست میشه، هی میخوام خوب و آروم با یه عالمه فکر مثبت باشم، اما متاسفانه چیزایی که دارم میبینم یا میشنوم دارن داغ میذارن روو دل و جیگرم 

باعث میشن همه ی حس و حال خوب از بین برن، فکرای بد بیان سراغم. بعضی وقتا نمیتونم منکر بشم این افکار رو. چون اون کسی که باید مواظبت میکرد، باید مراقبت میکرد، باید حواسش میبود که من دچار این حال و روز و وضع بد روحی نشم داره بیخیالی طی میکنه و خودمم با خریت های گاه و بی گاه دامن زدم به این حال خرابم... هی خدا 

دلم نمیخواد دیگه ذره ای امید داشته باشم. میگن ناامیدی بزرگترین گناهه... من دلم میخواد دیگه بزرگترین گناهو مرتکب بشم. این همه صبوری و امیدواری چی شد؟ چه اتفاقی رخ داد توی زندگیمون؟ 

ناامید باشی منتظر نیستی. وقتی منتظر نباشی کلی اتفاق پشت هم رخ میده حالا چه خوب چه بد... مهم اینه وقتی منتظر نباشی از این کسلی و روتینی درمیای... 

دیگه نمیخوام به هیچی دل خوش کنم. خستم... عمیق و پنهانی خستم. اونقدری همه چیز پنهانه که هیشکی باور نمیکنه... دردام، خواسته هام، نیازام اونقدری زیاد شدن توی این چند سال اخیر که خودمم باور نمیکنم اما مبورم با خودم کشون کشون ببرمشون... 

حرف زیاده، دلم خیلی پره خیلی دلم گرفته ولی جز اشکای نیمه شب راهی نیس... به قول دکتر شیری، با سوگواری مناسب و به اندازه، واسه هر چیزی که از دستش دادی دوباره برمیگردی به زندگی... شاید الآن دوران سوگواریه، شاید دوران اتمام همه چیزه، شاید شاید شاید.... 

یکی فیتیله ی این چراغ نفتی رو بکشه پایین تا هممون در هم یه خواااااااااب عمیق و دسته جمعی بریم... 

دیگه بسه...  :-(

مردم را که می‌ شناسی !

مردم از ترسوها خوششان نمی‌ آید‌،

اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند‌.

آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند‌.

اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند‌.

این مردمی که من دیده‌ام خود به خود حامی قدرت هستند .

پشت کسی هستند که توانا باشد‌.

اما اگر آن قدرت ضعیف شود‌،

مردم خود به خود از او دور می‌ شوند .

اگر قدرتی که می‌پسندند از پا در بیاید ،

آنوقت همین مردم لگدش می‌ کنند

و از رویش می‌ گذرند‌ ، همین مردم...!


((محمود دولت آبادی))